منفعل ترین ضلع مثلث
در مواردی « آگاهی ها» برای تصمیم گیری درست به ما کمک نمی کنند؛ چرا که مجموعه ای از هیجان ها و عواطف مانع از تاثیرگذاری مثبت این دانسته ها در تصمیم گیری می شوند
سوال شما
دختری هستم 25 ساله. مدت سه سال است با پسری که 27 سال دارد آشنا شده ام. در این مدت خانواده او و من از این مساله آگاه هستند؛ چون او یکی از همکاران من اما در بخش دیگری از سازمان است. یک سال است تصمیم گرفته ایم ازدواج کنیم ولی خانواده من موافق نیستند. مدتی است که بین خانواده من و او مشکلاتی پیش آمده. آنها اعتقاد دارند که رفتار این آقا مودبانه نیست و شغل مشخصی هم ندارد. خانواده من این مسائل را به خود او هم گفته اند که این باعث بحث شدید بین آنها شده است. من هم او و همه خانواده ام را دوست دارم. برای همین نمی دانم چه تصمیمی بگیرم. این سردرگمی و بلا تکلیفی هم کلافه ام کرده است.
هرایر دانلیان کارشناس ارشد مشاوره بالینی: با وجودی که اطلاعات بسیار کمی درباره این خانم و فرد مورد نظرشان داریم اما برای اینکه بتوان ذهنیتی برای فرد به وجود آورد، می توان دو نکته از گفته های ایشان را به عنوان مبدأ و شروع فرایند مشاوره و درمان ذکر کرد.
نکته اول: آیا به نظر شما واقعیت آن گونه است که خانواده می گوید؟
اگر این گونه است پس چرا این دختر خانم به رابطه ادامه یا چرا به طرف مقابل اجازه می دهد این طور با او رفتار کند؟ اگر اعتقاد ندارد که خانواده درست می گویند پس چرا نمی تواند از انتخاب خودش دفاع کند و چرا به خانواده اجازه مداخله می دهد؟ در واقع اگر به ایرادی که خانواده از طرف مقابل می گیرند، ایمان دارید باید رابطه را قطع کنید؛ اما اگر معتقدید که ایراد خانواده نابجاست با دلیل از انتخابتان دفاع کنید.
نکته دوم: درگیر شدن اعضای خانواده و طرف مقابل با یکدیگر است.
سوالی که پیش می آید این است که اصلا چرا با یکدیگر درگیر شده اید و چرا این خانم نتوانسته مانع از بروز این درگیری شود؟
دو پله متفاوت
1-پله نخست: بررسی سطح شناختی است. اگر حق با والدین است شاید این خانم نکاتی را که می تواند برای یک انتخاب درست به وی کمک کند نمی داند یا می داند ولی به اهمیت آن آگاه نیست و این مساله باعث می شود در درست یا نادرست بودن انتخابش دچار تعرض شود و نتواند تصمیم قاطعانه ای اتخاذ کند. از سوی دیگر، احتمال دارد مهارت های ارتباطی این خانم حداقل در این حوزه ضعیف باشد و این ضعف مانع از آن می شود که بتواند از شناخت هایی که در حین رابطه با « دیگران» کسب می کند استفاده کند و راه های بهتری برای ارتباط مناسب تر پیدا کند.
2-پله دوم: سطح هیجانی است. اگر حق با خانواده باشد و این خانم هم تمام نکات لازم را می داند یا به او گفته شده ( چه توسط خانواده، دیگران یا مشاوره) ولی این « دانستن» به وی برای تصمیم گیری کمک نکرده است. به این ترتیب می توان گفت:« مجموعه ای از هیجان ها و عواطف فرد را در این رابطه درگیر کرده و مانع از تاثیر گذاری مثبت این « دانستن ها» و « آگاهی ها» شده است». این هیجانات و عواطف فراتر از این رابطه عمل می کنند و ممکن است نتیجه یک الگوی ارتباطی ناسازگار بادوام بوده باشند.
از کجا می آید؟
این الگو آسیب زا ممکن است از دوران کودکی خود به خود و یا در حین ارتباطاتی که با مادر یا افراد مهم دیگر که در زندگی داشته در او شکل گرفته باشد.
اگر این طور باشد، آنچه این خانم اظهار کرده، اتفاق جدیدی نیست و تنها به این دلیل که موقعیت حادی است و نیاز به تصمیم گیری و سپس پذیرفتن مسؤولیت این تصمیم دارد، فرد را دچار تعرض کرده است.
توضیح نکته دوم
آنچه در ارتباط با نکته دوم می توان ذکر کرد این است که به نظر می رسد این خانم منفعل ترین ضلع مثلث است؛ یعنی مثلث او، طرف مقابل و خانواده. در حالی که در اصل مهم ترین ضلع این رابطه اوست یا باید باشد. درگیری خانواده و طرف مقابل او با یکدیگر می تواند نشان دهنده عملکرد ضعیف این خانم به عنوان « رابط» در این ارتباط باشد. این را هم می توان در دو سطحی که قبلاً ذکر شد بررسی کرد. آیا فرد نمی داند که چه رفتاری صحیح تر است؟ یا مهارت های حل مساله، تصمیم گیری، روابط بین فردی را در حدی که نیاز دارد نمی داند یا می داند ولی موانع عاطفی مانع از این می شود که از آگاهی های خود استفاده کند.
چه باید کرد؟
با توضیحاتی که ذکر شد به مساله ایشان می توان از دو جنبه به صورت جداگانه یا همزمان پرداخت؛ یعنی برای حل این مشکل باید به دو نکته توجه کردو این نکات یا مهارت هارا آموخت:
1-سطح شناختی: در این سطح می توان الگوهای شناختی و رفتاری این خانم را بررسی کرد و تفکرات و باورهای ناکارآمدی را که مانع تصمبا توضیحاتی که ذکر شد به مساله ایشان می توان از دو جنبه به صورت جداگانه یا همزمان پرداخت؛ یعنی برای حل این مشکل باید به دو نکته توجه کردو این نکات یا مهارت هارا آموخت:
1-سطح شناختی: در این سطح می توان الگوهای شناختی و رفتاری این خانم را بررسی کرد و تفکرات و باورهای ناکارآمدی را که مانع تصمیم گیری او می شود پیدا کرد و با آموزش مهارت های مناسب برای رسیدن به تصمیم درست گام برداشت.
2-سطح هیجانی: در این سطح باید الگوهای ارتباطی ناسازگارانه فرد را در دوران کودکی از دو جهت مورد بررسی قرار داد؛ اول، کدام یک از این الگوها می تواند با مشکل کنونی فرد مرتبط باشد. و دوم، این الگو چگونه تاثیر می گذارد. سپس می توان راه حل های مناسبی برای حل این مشکل در نظر گرفت و به آنها عمل کرد.
منبع:همشهری+شماره 8
.::مرجع کد آهنگ::.
.::دریافت کد موزیک::.